پارت هفتاد :

کیارزم باز ابرو گره کرد و سر زیر انداخت.

- چقدر دروغ میگفته این بچه!...

اما در دم حرف‌های علیرضا فاتح در سرش پیچید و ناخودآگاه نگاهش را بالا آورد.

- ولی علیرضا، اون پسره که عاشقش بود میگفت سودا اپل واچ داشته... با چیزی هم که من ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.